مباهله، به روايت متون كهن(2)
مباهله، به روايت متون كهن(2)
مباهله، به روايت متون كهن(2)
نويسنده:عبدالحسن بزرگمهرنيا
مباهله به روايت «كشفالاسرار» ميبدي
در زير داستان مباهله را به قلم گرم ميبدي ميخوانيم.
گفتهاند كه روز مباهلت، روز بيست و يكم از ماه ذيحجه بود. مصطفي(ص) به صحرا شد، آن روز دست حسن(ع) گرفته و حسين(ع) را در بر نشانده و فاطمه(س) از پس ميرفت و علي(ع) از پس ايشان. مصطفي(ص) ايشان را گفت: چون من دعا كنم شما آمين گوييد. دانشمندان و مهتران ترسايان چون ايشان را به صحرا ديدند بر آن صفت، بترسيدند و گفتند: «يا قوم، إنّا نري وجوهاً لو سألوا الله عزّوجلّ أن يزيل جبلاً من مكانه لأزاله، فلا تبتهلوا فتهلكوا و لا يبقي علي وجه الأرض نصرانيّ إلي يوم القيامة؛ [اي قوم! ما اينك چهرههايي را ميبينيم كه اگر از خداي بلند مرتبه بخواهند كه كوهي را از جاي خود بركند، اين گونه خواهد شد پس مباهله مكنيد كه به هلاكت ميافتيد و ديگر بر روي زمين تا روز قيامت نصرانياي باقي نخواهد ماند.] ترسايان آن سخنان را از مهتران خويش بشنيدند، همه بترسيدند و از مباهلت باز ايستادند و طلب صلح كردند و جزيت بپذيرفتند، به آنكه هر سال دو هزار حلّه بدهند، هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب.
مصطفي(ع) با ايشان در آن [توافق نامه] صلح بست. آنگه رسول خدا(ص) گفت: «سوگند به كسي كه جان من در دست قدرت اوست اگر مباهله ميكردند به صورت ميمون و خوك مسخ ميشدند...»
مصطفي(ص) گفت: «آتش آمده بر هوا ايستاده، اگر ايشان مباهلت كردندي در همة روي زمين از ايشان يكي نماندي» و اصحاب مباهله پنج كس بودند: مصطفي(ص) و زهرا(ع) و مرتضي(ع) و حسن(ع) و حسين(ع). آن ساعت كه به صحرا شدند رسول ايشان را با پناه خود گرفت و گليم (عبا) بر ايشان پوشانيد و گفت: «أللّهمّ، إنّ هولاء أهلي؛ پروردگارا اينان خاندان و اهل بيت من هستند». جبرئيل آمد و گفت: «يا محمّد(ص)! و أنا من أهلكم؛ چه باشد يا محمد اگر مرا نپذيري و در شمار اهل بيت خويش آري؟»
رسول(ص) گفت: «يا جبرئيل و أنت منّا» آنگه جبرئيل بازگشت و در آسمانها مينازيد و فخر ميكرد و ميگفت: «من مثلي؟ و أنا في السّماء طاووس الملائكة و في الأرض من اهل بيت محمد(ص)؛ چون من كيست كه در آسمان رئيس فرشتگانم و در زمين از اهل بيت محمد(ص) خاتم پيغامبرانم».10
مباهله به روايت شرح «ديوان امام علي(ع)» ميبدي يزدي
روز دگر حسين را در بغل گرفت و دست حسن داشت و فاطمه(ع) از عقب او ميرفت و علي(ع) از عقب فاطمه. و [پيامبر] فرمود: «اللّهمّ هولاء أهل بيتي؛ خداوندا؛ اينان اهل بيت مناند». چون ابوحارثه ـ دانشمند ترسايان ـ ايشان را بديد با ترسايان گفت: «من رويي [چهرههايي] چند ميبينم كه اگر از خدا خواهند كه كوهي را از جاي خود ببرد، هرآينه چنان شود. زنهار مباهله نكنيد!».
ترسايان بترسيدند و دو هزار جامه و سي زره به رسم جزيه، هر سال قبول كردند. و آن حضرت فرمود: «و الذّي نفسي بيده انّ الهلاك قد تدلّي علي أهل نجران و لو لاعنوا لمسخوا قردةً و خنازير....؛ به خداوندي كه جان من در قبضة قدرت اوست سوگند كه هلاكت و نابودي بر سر نجرانيان سايه افكنده است و چنانچه ملاعنه و مباهله كنند، به صورت خوك و ميمون مسخ خواهند شد...».12
مباهله به روايت «مصابيح القلوب»
... و رسول(ص) نفس [جان] علي را نفس خود خوانده است كه «يا علي! نفسك نفسي و دمك دمي و لحمك لحمي» و در آية مباهله، حقتعالي نفس علي را نفس را رسول خواند. پس علي بهترين خلقان باشد، و قصّة مباهله آن است كه ترسايان نجران كه احبار و رؤساي ايشان را عاقب، سيّد و عبدالمسيح ميگفتند، پيش رسول(ص) آمدند و ايشان سي تن بودند؛ گفتند: «يا محمّد ما تقول في عيسي؛ چه گويي در حق عيسي؟» گفت: بندهاي بود كه حقتعالي وي را برگزيده بود». گفتند: پدر او كه بود؟ گفت: «حقتعالي او را بيپدر بيافريد». گفتند: هيچ مخلوقي را ديدي كه او را پدر نباشد؟ حقتعالي اين آيه فرستاد كه: «إنّ مثل عيسي عندالله كمثل آدم خلقه من ترابٍ» اين عجيب نباشد كه عيسي را پدر نباشد كه آدم را پدر و مادر نبود. حقتعالي او را از خاك آفريد. مثل عيسي نزد حقتعالي، مثل آدم است. گفتند: ما اين قبول نميكنيم و تو را باور نداريم.
حقتعالي آيه فرستاد كه: اي محمّد! هر كه خصومت كند با تو در كار عيسي پس از آنكه علماليقين به تو آمد بگو بياييد تا ما پسران خود را بخوانيم و شما پسران خود را و ما زنان خود را، شما زنان خود را و ما نفسهاي خود را و شما نفسهاي خود را (يعني: كساني را كه حكم ايشان، حكم نفس ما بوَد) و اين كفايت است از غايت اختصاص و محبّت. چنانكه دو دولت در غايت دوستي به جايي رسيده باشند كه ايشان متحد شده باشند، اگر چه به صورت دو اند، به معنا يكياند.
پس خداي را به تضرّع و زاري بخوانيم و لعنت كنيم دروغزن را از ما و شما؛ هر كه دروغزن باشد، عذاب به وي آيد. پس چون بر اين مقرّر كردند كه هر دو طايفه با قوم خود ديگر روز به صحرا روند و مباهله كنند، اسقف ترسايان قوم خود را گفت: اگر فردا محمّد با عامّة صحابه بيرون آيد، با وي مباهله كنيد و هيچ انديشه مداريد كه وي بر حق نيست و اگر با خاصّان خود آيد، مباهله مكنيد و مصالحه كنيد.
پس ديگر روز، صحابه بر درِ مسجد جمع شدند، هر يكي به طمع آنكه رسول(ص) وي را با خود ببرد. خواجه گفت: «حقتعالي مرا فرموده است كه با خاصّان خود روم».
علي را بر دست راست خود بداشت و حسن و حسين را در پيش خود و فاطمه را در پسِ سر خود، و روي به صحرا نهاد و گفت: نخواهم كه يكي از صحابه با من بيايد. اسقف چون از دور ايشان را بديد، گفت: آنان كيستند كه با محمّد ميآيند؟ گفتند: آنكه بر دست راست وي است داماد و پسر عمّ وي است. آنكه در پسِ سر او است، دختر اوست و آن دو كودك نوادة اويند. اسقف گفت: زنهار! كه مباهله مكنيد و مصالحه كنيد كه من رويهايي ميبينم كه اگر از حقتعالي در خواهند كه كوهها را زايل كند، مستجاب شود و يك ترسا بر روي زمين نماند، جمله پيش رسول آمدند و صلح كردند بر آنكه هر سال هزار حلّه بدهند و سي زره پسنديده تسليم مسلمانان نمايند. بدين منوال صلحنامهاي نوشته، به منازل خود بازگشتند و پيغمبر(ص) فرمود كه: «اگر صلح نكردندي و مباهله كردي، خداي تعالي ايشان را مسخ گردانيده، آتشي بيامدي و همه را بسوختي و بر روي زمين يك ترسا نماندي...».11
مباهله به روايت «تاريخ يعقوبي»
يعقوبي در تاريخ خود، واقعة مباهله را چنين آورده است: و اهل نجران نزد پيامبر(ص) آمدند. سرورشان ابوحارثه بود، پس بر پيامبر خدا(ص) وارد شدند و چون در آمدند، ديبا و صليبها را آشكار ساختند و با وضعي داخل شدند كه هيچ كس با آن وضع وارد نشده بود. پس رسول خدا(ص) گفت: آنان را واگذاريد. آنگاه رسول خدا را ديدار كردند و روز را با او بحث كردند. پس ابوحارثه گفت: اي محمّد! دربارة مسيح چه ميگويي؟ گفت: «او بندة خدا و پيامبر اوست». پس گفت: اي ابوالقاسم! خدا از آنچه گفتي برتر است، او چنين و چنان است. و دربارة ايشان [اين آيه] نازل شد: «و هركس كه پس از فرا رسيدن علم [وحي] به تو دربارة او [عيسي] با تو محاجّه و ستيره كند، بگو بياييد تا ما پسرانمان و شما [هم] پسرانتان، ما زنانمان و شما هم زنانتان ما خويشان نزديك و شما هم خويشان نزديك خود را بخوانيم. سپس به [درگاه خداوند] تضرّع كنيم و بخواهيم كه لعنت الهي بر دروغگويان فرود آيد». [آل عمران، آية61]
پس به مباهله راضي شدند و چون بامداد رسيد، ابوحارثه گفت: ببينيد چه كسي با او آمده است. و رسول خدا(ص) در حالي كه دست حسن و حسين را گرفته بود و فاطمه(ع) پشت سر و عليبن ابيطالب(ع) پيش رويش بودند، بيرون آمد. «عاقب» و «سيّد» نيز همراه دو پسر خود در حالي كه به مرواريدها و زيورها آراسته و پيرامون ابوحارثه را فرا گرفته بودند، بيامدند.
پس ابوحارثه گفت: همراهان او كيستند؟ گفتند: اين پسر عمويش و اين دخترش و اين دو پسران او هستند. پس رسول خدا(ص) روي دو زانوي خود ايستاد، سپس ركوع كرد.
پس ابوحارثه گفت: به خدا سوگند چنان به دو زانو ايستاد كه پيامبران براي مباهله ايستند. پس «سيّد» گفت: اي ابوحارثه! براي مباهله نزديك رو! ابوحارثه گفت: همانا من مردي جسور و قويدل را براي مباهله ميبينم و براستي كه بيم آن را دارم كه در [ادعاي] خود راستگو باشد. و اگر راستگو باشد سالي نگذرد كه يك نفر ترسا در دنيا نماند [ريشة آيين مسيحيت برآورده شود] ابوحارثه گفت: اي ابوالقاسم! ما با تو مباهله نميكنيم ليكن به تو جزيه ميدهيم. پس رسول خدا(ص) بر دو هزار جامة قيمتي ـ هر كدام به ارزش چهل درهم ـ با آنان صلح كرد... .13
اعمال روز مباهله
1. غسل: كه به نيت روز مباهله انجام ميگيرد و در احاديث و كتب فقهي تأكيد خاصي بر آن شده است،
2. پوشيدن لباس پاكيزه،
3. معطّر كردن،
4. روزه: در اينباره به صراحت دستور داده شده كه به عنوان شكرگزاري روزه بگيريم، زيرا خداوند با پشتيباني پيامبر خود، حقانيّت آن حضرت، عظمت اهل بيت(ع) و يگانگي امير مؤمنان با پيامبر اسلام(ص) را به ما فهماند و دشمنان و مخالفان را سر افكنده كرد.
5. نماز: چند نماز در اين رابطه وارد شده كه عمدتاً دو ركعتي ميباشند كه ما به يكي از آنها اشاره ميكنيم: دو ركعت نماز بخوان و پس از نماز 20 مرتبه استغفار بگو. پس از استغفار، دستها را به سوي آسمان بلند كرده، نگاهت را به آسمان متوجه كن و دعايي را كه در اين خصوص وارد شده بخوان.
6. دعا: براي اين روز شريف، سه دعا نقل شده كه يكي از آنها براي ما خيلي آشنا است و آن دعايي است كه در سحرهاي ماه مبارك رمضان نيز خوانده ميشود.14
پي نوشت ها :
10. كشفالأسرار و عدّة الابرار، ح2، صص151-152.
11. مصابيح القلوب، ابوسعيد حسن بن حسين شيعي سبزواري، به تصحيح دكتر محمّد سپهري، صص205-207.
12. شرح ديوان امام علي(ع)، قاضي كمالالدّين ميبدي يزدي (909 هجري قمري) به تصحيح حسن رحماني و سيّد ابراهيم اشك شيرين، صص180-181.
13. تاريخ يعقوبي، ابن واضح يعقوبي، ترجمة دكتر محمّد ابراهيم آيتي، ج1، صص450-451.
14. اسرار مباهله، محمّد رضا انصارا، صص258-260.
منبع:ماهنامه موعود شماره 106
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}